... من تو را خوب می شناسم ، تو همه وجود منی ..
من ترجمان اشک های توام.می خواهی حرف بزنی ، بزن ! می خواهی چیزی بگویی ، بگو ! چشم های همه کاروان معطل لب های توست . این چه چیزی است که تو را این چنین بی تاب کرده است ؟
بشکن بعض خود را برادر !
سینه ات مجروح کدام زخم است ؟ بگو و قلب مرا بیش از این در التهاب نگاه پررمز و راز خود مسوزان !!
من تو را خوب می فهمم .
رخساره ی حسین من ، بی دلیل برافروخته نمی شود ..
ای روح کعبه !
تو کعبه ی عشقی ، راز تقدس مسجد الحرامی !
نمازم به واسطه ی تو قبول است ، حجم به حضور تو معنا دارد .
با من بگو برادرم ! چرا چشمانت آهنگ باران دارد ؟
حسین من ! این چه گل واژه هایی است که در کلام تو رسته است ؟
... وای چه قدر بوی یاس می دهی برادر !
جان زینب سخنی بگو !
جام قلبم را به عطر کلام مقدس خود جلا بده .
برادرم ، مگذار زینب ، حسینش را نا آرام ببیند ...
عزیز تر از جانم ! عشقت مرا به عرفات کشانده است . تو فقط لب باز کن ، آن گاه خواهی دید که چگونه از روح کلام تو ، این زینب جان می گیرد و تسلی می یابد .
آری ، بخوان .... !!!
« الحمدلله الذی لیس لقضائه دافع و لالعطائه مانع ... »
چه زیبا می سرایی ، ای سفیر مهر و ای صفیر عشق و مسافر عرشی ... نه !!
بخوان عزیز دل من ! تو قرآن ناطقی. قامت ببند ای روح ایمان ، که تو امام دل ها و خاطره هایی.
قامت ببند ، تا همگان فراتر از زمان و مکان ، در نماز عشق به تو اقتدا کنند.
قامت ببند و قیامت به پا کن ! هر که بخواهد مهر خدا دلش را روشن می کند ، باید از چراغ محبت تو روشن گردد .
ای چراغ هدایت و کشتی نجات !
قامت ببند و عاشقان را یک سره به محبت الهی پیوند ده .
ای روح همیشه جاری عرفه !